ازدیگر مشاهیر و شاعران بزرگ شهرمان ناظمی فیروز آبادی میباشد که از شرح احوال و اشعار ایشان بیش از این اطلاعی در دست نداریم . به محض دریافت اطلاعات بیشتر ، اشعار ایشانرا در وبلاگ به نمایش خواهیم گذاشت
ناظم فیروزآبادی میبدی تخلص ناظم تولد و وفات س یازدهم قمری
مردی درویش مشرب بود. مدتی به هند رفت و در ۱۰۶۵ق به ایران بازگشت. چندی در اصفهان ساکن و با نصرآبادی (ز ۱۰۸۳ق) معاصر و معاشر بود ، سپس به یزد رفت. در قصبهٔ فیروزآباد به عزلت و فراغت زندگی میکرد و در همانجا درگذشت. صاحب "جامع مفیدی" نام وی را بهصورت نظامای فیروزآبادی آورده است. اشعاری از وی در تذکرهها باقی مانده است. از اوست:
سرو از پای درافتاده ، چمن را چه کند
آدمی زاده بیچیز وطن را چه کند
قاضی میرمحمد مؤمن ادائی بفروئی میبدی
از دیگر بزرگان و مشاهیر میبد است که اخیراتوسط اسماعیل ثقفی اردکانی در کتاب تذکره شعرای اردکان در لیست بزرگان و شاعران این شهر قرار گرفته است و به نام ادائی اردکانی در آن کتاب به ثبت رسیده است .
آوردن نام مشاهیر یک شهر در تذکره شعرای یک شهردیگر شاید چند صفحه ای را به آن کتاب بیفزاید ولی آنچه به جای می ماند را باید پاسخ داد و پاسخگو بود .
قاضی میرمحمد مؤمن ادائی بفروئی میبدی
وی از مردم میبد بود و به سبب اتهام به الحاد هندوستان رفت و در شهر سورت مسکن گزید و همانجا بدرود حیات گفت. وی در سرودن رباعی توانا بود.
یک دل آزاد در این دامگه فانی نیست
یوسفی نیست درین مصر که زندانی نیست
چاشنی گیر زهر کاسه این خوان گشتم
خوشنمک تر ز سرانگشت پشیمانی نیست
مرحوم حاج شیخ اسماعیل
صلاحی فیروزآبادی
عالم عامل و عارف کامل، مرحوم حاج شیخ اسماعیل صلاحی فیروزآبادی، فرزند ارشد حاج عبدالوهاب بن حاج آقا محمد، متولد سال1292 هجری قمری، از زمره مشاهیر و معاریف بلده طیبه میبد یزد که به جرات میتوان او را از مفاخر علم و ادب این شهرستان محسوب داشت. مشارالیه پس از طی سنین صباوت در محل چنانچه مرسوم بود بفرا گرفتن کتاب مقدس آسمانی (قرآن مجید) میپردازد و خواندن و نوشتن را هم در مکتب میآموزد و سپس بدستور پدر و اجازه مادر راهی شهرستان یزد میشود و مقدمات عربی و ادب فارسی را از اهلش تا حد لازم فرامیگیرد و در همان زمانها در او شور و شوق علم و عرفان پیدا میشود و همواره در ضمن تحصیل نسبت به انجام فرائض و دستورات دین مقدس اسلام، بخصوص اقامه نمازهای یومیه در اول وقت فضیلت، مواظبت کامل و کوشش مداوم مینماید و مجددا با اجازه والدین و کسب رضایت کامل آنان به اصفهان میرود که در آنزمان دارالعلم و دارای حوزه های علمیه و مدرسین علوم قدیمه و فقهیه اسلامیه بوده است به تحصیل علوم و فنون دینیه اسلامیه و عربی مشغول میشود و بتدریج به محضر درس حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقی المشهور به آقا نجفی که مرجعیت مسلم داشته اند راه مییابد و با کمال جدیت و حواس جمع به تحصیل مسائل فقهی دینی و علوم عربی بطوری مشغول میشود که مورد نظر حضرت آیت الله آقا نجفی اعلی الله مقامه واقع میشود و در دستخطی که بعدها به حاج شیخ اسمعیل مرقوم فرموده اند از نحوه عبارات و القاب خاص که در مورد ایشان به کار برده اند مسلم میدارد که در درس و تقوی جلب توجهشان را کما هو حقه نموده است
باری پس از این جریانات و توقف شش سال در اصفهان به مشهد حضرت رضا علیه آلاف التحیته والثنا رهسپار و به محضر درس عالم و عارف بزرگ آیت الله حاج میرزا حبیب خراسانی (نور الله مضجعه) که در مراحل علم و عرفان و زهد و ایمان وحید العصر والزمان بوده اند حضور مییابد و بنا به گفته خودشان چندین سال به تحصیل ادب و عرفان میگذراند و در آنجا نیز به علت وفور حس خدا جویی و اعتقاد راسخ به نبی اکرم اسلام و جانشینان دوازده گانه آن حضرت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) مورد لطف و عنایت آن حضرت واقع میشود و خلاصه در تمامی آن اوقات چه در اصفهان و چه در خراسان به درک فیوضات کامله علمی نائل و بعد از اینهم هرجا دانایی و یا صاحبدلی یافت به موجب خذ العلم من افواه الرجال کسب فیض نمود و در پایان از حضرت آیت الله بهبهانی و حضرت آیت الله آقا شیخ محمد حسین یزدی و غیرهما بدریافت اجازات روایتی نائل میگردد و مالا به مسقط الراس خود فیروزآباد میبد یزد مراجعت و تشکیل خانواده میدهد و هیچگاه خود را عالم و عارف جلوه نمیدهد و از تظاهر و ریاکاری و عوامفریبی جدا اجتناب میورزیده و در مقام کسب شهرت نبوده و برای امرار معاش زراعت و کشاورزی که معامله با خدا و شغل انبیاست بر هر کار دیگر ترجیح میدهد و علاوه بر این دارای ابتکارات فوق العاده دیگری بوده از قبیل زعفران کاری و تربیت زنبور عسل و بخصوص تربیت کرم ابریشم که در یکقرن پیش در میبد سابقه نداشته و باعث تعجب مردم میشده است
مرحوم صلاحی اخلاقا مظلوم نواز و ظالم گداز و خدمتگزار مردم بوده و شهرت دارد که شبها بخصوص در زمستانها دور از نظر مردم برای بینوایان غذا و هیزم میبرده و برای تربیت و تعلیم اطفال محل و پیشرفت آنان با مسئولان فرهنگ (آموزش و پرورش) دقیقا همکاری داشته است و در سن هشتاد و دو سالگی توفیق حج خانه خدا و زیارت قبر مطهر رسول الله و چهار امام در بقیع یافته و بلادرنگ جهت زیارت سایر ائمه اثنی عشر به عراق میرود در این سفر در نجف به خدمت حضرت آیت الله آقا سید محسن حکیم میرسد بنا به توصیه معظم له که "تا در عراق هستید با ما ملاقات داشته باشید" از محضر ایشان نیز فیض یاب میشود پس از مراجعت به ایران از وضع نابسامان و دلخراش قبور چهار امام در بقیع بسیار ناراحت و گریان بوده تا بالاخره از فرط ناراحتی نامه ای سفارشی به شاه ایران مبنی بر اقدام بنای ساختمان بر مزار کثیرالانوار ائمه بقیع به تهران ارسال مینماید و بیوقفه نامه دیگری سفارشی به ملک فیصل سلطان عربستان سعودی مینویسد و بنا به مناسبتی در آن نامه یادآور میشود و استدعا مینماید که مسجدی بر سر مزار چهار امام (ع) در بقیع بسازد مدتی میگذرد و جوابی از تهران و حجاز نمیرسد متعاقب نامه های اول دو نامه سفارشی دیگر به تهران و ریاض ارسال مینماید که جواب نامه اول از مملکت سعودی دریافت میشود که حضرت ملک فیصل برای معالجه قلب به کشور فرانسه رفته اند مدتی میگذرد و نتیجه ای حاصل نمیشود و لذا برای تحقیق موضوع به تهران میرود و در آنجا با وساطت کسانی با عبدالحسین خان تیمورتاش وزیر دربار ایران تماس حاصل و موضوع ساختمان بقیع یادآور میشود تیمورتاش اظهار مینماید که ملک فیصل به ایران آمد و اعلیحضرت موضوع ساختمان ائمه بقیع عنوان کردند ملک فیصل بی تامل ضمن اظهار این مطلب که نامه ای هم از شیخ اسمعیل صلاحی یزدی مبتنی بر همین موضوع دریافت کرده است میگوید که من حاضرم بر خلاف عقیده خودم برای چهار امام حرم و بارگاهی بسازم که نظیرش در ایران و عراق نباشد مشروط بر اینکه شما دختران و زنان مسلمان ایرانی که بر خلاف دستور قرآن مکشوف و بی حجابند دستور حجاب بدهید شاه سکوت میکند و موضوع بی نتیجه میماند
مرحوم صلاحی در شعر نیز دارای ذوق و قریحه سرشار بوده و محیط تخلص میکرده است وی در هشتم آبان سال 1342 خورشیدی مطابق با 1383 هجری قمری بسن نود و یکسالگی ندای حق را لبیک گفت و آرامگاهش در فیروزآباد میباشد
نمونه هایی از نظم وی
تابش روی تو تا بر من غمگین افتاد |
|
حاجت پادشهان بر در مسکین افتاد |
تا تو تابنده در ایوان زمین گردیدی |
|
آسمانها ز غم هجر تو غمگین افتاد |
گوییا پای نهادی تو به صحرای ختن |
|
کین چنین آهوی آن نافه مشکین افتاد |
شوره زاری که نظر از سر لطفش کردی |
|
سبز و خرم ز ریاحین و ز نسرین افتاد |
گر در آیی به چنین روی به فردوس برین |
|
حور و غلمان ز ملاقات تو رشکین افتاد |
من محیطم که ز عشق تو فراگیر تو شدم |
|
دشمن فضل تو حقا که چه ننگین افتاد |
-------------------------------
تا محرم روی چو مهت من شده استم | صد بوسه از آن طلعت حسنت زده استم | |
زاهد توبه فردوس برین صدرنشین باش | من خاک نشین در این میکده استم | |
گویی که بتان را تو مکن سجده کنم من | جاروب کش و خادم این بتکده استم | |
از آتش نمرود نترسم ز خلیلم | هم آتش و هم موبد آتشکده استم | |
ازساغرحق نوشمی صافچومن مست | سرمستم و سرمست کنان عربده استم | |
ای شاه ولایت علی (ع) عالی اعلی | زان نفخه تو تا به ابد زنده شده استم | |
ای گوهر مقصود که محبوب خدایی | دستی به سرم نه که بسی سرزده استم | |
ز انوار رخت آیه نور است هویدا | از فضل به من تاب که ظلمتکده استم | |
گر جلوه حق را تو به مورت بنمایی | چون شیر ژیان نعره زنان کف زده استم | |
ای قائم دوران که تویی ناجی عالم | تبدیل نما بنده که مضطر شده استم | |
اندر صف مرغان رهت جای به من ده | پروانه شمعت چو سمندر شده استم | |
از هجر تو جانانه چو مویی و چو مورم |
از فرقت تو همدم هر غمزده استم |
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :38282