قاضی کمال الدین میر حسین میبدی فرزند معین الدین متخلص به منطقی
تاریخ تولد و وفات ( ... - ۹۱۱/۹۱۰/۹۰۴) قمری
ملقب به کمالالدین. در شیراز نزد علامه جلالالدین دوانی به کسب علم پرداخت. در هر یک از رشتههای منطق ، حکت و ریاضیات ، کلام ، تصوف و احکام اسلامی تحقیقات بسیار کرد و در آن مراتب صاحب نظر گردید. او علاوه بر آنکه در نثر قدرت داشت و عربی و فارسی را هم خوب مینوشت و به فارسی نیکو شعر میسرود و در معما و لغز دست داشت. علامه دوانی با قاضی میرحسین ، شاگرد دانشمند خویش ، به تبریز مسافرت کردند و در آنجا با شیخ ابواسحاق تبریزی مباحثهای داشتند که در این مباحثه قاضی میرحسین بر ابواسحاق تبریزی پیروز شد. به درخواست علامه دوانی از سلطان یعقوب آققویونلو ، حاکم آذربایجان ، میر حسین به سمت قضاوت به یزد میرود ، اما همواره ، در مقام استعفا از شغل قضاوت و کار اوقاف یزد بوده است. حمام قاضی در یزد از بناهای قاضی کمال الدین بوده که اکنون از بین رفته است. بعضی از کتابها ، وی را از اهل تسنن خواندهاند اما برخی نوشتهاند که او بر اثر اختلاف عقیده مذهبی به دست شاهاسماعیل دو م صفوی (که به اهل تسنن گرایش پیدا کرده بود" کشته شده است. لذا میتوان او را شیعه دانست و با توجه به آثارش شیعه بودنش محرز شد. از تألیفات وی: شرح "الهدایه ثیریه"؛ شرح "دیوان" امیرالمؤمنین (ع) که در ۸۹۰ق پایان یافته؛ شرح "کافیه" ابن حاجب؛ حاشیه بر طوالع" ، در کلام؛ شرح بر "شمسیه" ، در منطق؛ شرح بر "آداب بحث" شمس الدین محمد سمرقندی ، به عربی ، شرح "کلمهٔالعین"؛ شرح "گلشن راز"؛ "جام گیتینما" ، در حکمت به فارسی ، که در ۸۹۷ق از تألیف آن فراغت یافت؛ حاشیه بر "تحریراقلیدس"؛ "رساله" ، در فن معما؛ "دیوان" شعر
.
بسکه تا بد مهر حیدر هر دم از سیمای من
آسمان از سر فرازی باشد از بالای من
چون سخن گویم زمعراجش که آن دوش نبی است
پای در دامن کشد فکر فلک پیمای من
طبع من تا گشت چون دریا زفیض مرتضی
ابر گوهر بار جوید فیض از دریای من
گر نبودی ذوالفقار مهر او در دست دل
لقمه ای کردی مرا این نفس اژدرهای من
خاک راهش درد و چشم من بجای سرمه است
نیک دیدم آفرین بر دیده بینای من
ای صبا در گردنت خاکم ببر سوی نجف
بعد مردن چون فرو ریزد زهم اعضای من
ازدیگر مشاهیر و شاعران بزرگ شهرمان ناظمی فیروز آبادی میباشد که از شرح احوال و اشعار ایشان بیش از این اطلاعی در دست نداریم . به محض دریافت اطلاعات بیشتر ، اشعار ایشانرا در وبلاگ به نمایش خواهیم گذاشت
ناظم فیروزآبادی میبدی تخلص ناظم تولد و وفات س یازدهم قمری
مردی درویش مشرب بود. مدتی به هند رفت و در ۱۰۶۵ق به ایران بازگشت. چندی در اصفهان ساکن و با نصرآبادی (ز ۱۰۸۳ق) معاصر و معاشر بود ، سپس به یزد رفت. در قصبهٔ فیروزآباد به عزلت و فراغت زندگی میکرد و در همانجا درگذشت. صاحب "جامع مفیدی" نام وی را بهصورت نظامای فیروزآبادی آورده است. اشعاری از وی در تذکرهها باقی مانده است. از اوست:
سرو از پای درافتاده ، چمن را چه کند
آدمی زاده بیچیز وطن را چه کند
حاج محمد ابراهیم خلیلی واعظ و مرثیه سرای میبدی متخلص به «بیدل میبدی »
به سال 1250 در میبدواز خانواده ای روحانی به دنیا آمد ودر سال 1338 دار فانی را وداع گفت
بیدل در مرثیه خامس آل عبا و سایر شهدا.و ائمه اطهار شعر سروده است .
شعر زیر را در مدح حاج شیخ عبدا لکریم حائری میبدی ( موسس حوزه علمیه قم ) سروده است .
گشت درالعلم این ارض شرف محترم
حجت الاسلام دین بگرفت این غبرا قرار
روشنی یزد ما گردیده در قم جلوه گر
می سزد یزد ار کند بر عالم افتخار
آنکه باشد اعلم از مجموع عالم این زمان
بیرق اسلام کرده ملک ایران استوار
مرحبا دارالعباد و عالمان این زمان
حامی دین قوت اسلام و ملت اعتبار
علم تو کسبی نباشد جانب حق شد نظر
اعلمان را جانشین و عالمان را یادگار
علم تو نبود لدنی معدن جود و سخا
کس ندیده در جهان این غلم و فضل و اقتدار
ای سلیمان حشمت و بوذز صفت سلمان مقام
جانشین انبیاء و عمر و عزت پایدار
حاج شیخ عبدالکریم مشهور در روم وعراق
در جوار حضرت معصومه کردی اختیار
مسکنت باشد بهشت و قسمتت باشد بهشت
گرد شمع قامتت طلاب چون پروانه جمع
دور ماه طلعتت هو سو کواکب با وقار
پیرو حقی و حقت کس نداند غیر حق
ای مدرس بهر این طلاب هستی در فشار
نطق یکروزت اگر خواهند آرند در حساب
صد محاسب بایدی آورد با صد مستشار
عاقبت خیری به بیدل کن طلب جای صله
تا بگویم مدح عالم شعر های بیشمار
قاضی میرمحمد مؤمن ادائی بفروئی میبدی
از دیگر بزرگان و مشاهیر میبد است که اخیراتوسط اسماعیل ثقفی اردکانی در کتاب تذکره شعرای اردکان در لیست بزرگان و شاعران این شهر قرار گرفته است و به نام ادائی اردکانی در آن کتاب به ثبت رسیده است .
آوردن نام مشاهیر یک شهر در تذکره شعرای یک شهردیگر شاید چند صفحه ای را به آن کتاب بیفزاید ولی آنچه به جای می ماند را باید پاسخ داد و پاسخگو بود .
قاضی میرمحمد مؤمن ادائی بفروئی میبدی
وی از مردم میبد بود و به سبب اتهام به الحاد هندوستان رفت و در شهر سورت مسکن گزید و همانجا بدرود حیات گفت. وی در سرودن رباعی توانا بود.
یک دل آزاد در این دامگه فانی نیست
یوسفی نیست درین مصر که زندانی نیست
چاشنی گیر زهر کاسه این خوان گشتم
خوشنمک تر ز سرانگشت پشیمانی نیست
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :38280